۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۶
کد خبر: ۷۳۴۱۷۱
بررسی جریانات علمی فلسفه در حوزه علمیه قم؛

بخش اول | فیلسوفان صدرایی در خط مقدم دفاع از آموزه های اسلام قرار داشتند

بخش اول | فیلسوفان صدرایی در خط مقدم دفاع از آموزه های اسلام قرار داشتند
حجت الاسللام عبدالهی ضمن بررسی جریانات علمی فلسفه در حوزه، گفت: فیلسوفان صدرایی در خط مقدم دفاع از آموزه های اسلام قرار داشتند.

به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، علم فلسفه یکی از دغدغه های مهم امامین انقلاب بوده و مستندات تاریخی هم نشان می دهد امام خمینی تلاش فراوانی داشت تا درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی در قم برگزار شود و خود نیز در مقطعی مهم به تدریس اسفار پرداخته است.

حضرت امام خمینی(ره) با اینکه از مقطعی از زندگی علمی خود تا پایان عمر مبارکش هیچگاه به تدریس آموزه های فلسفه به خصوص اسفار نپرداخت اما یک سند مهم از اسناد تاریخ انقلاب اسلامی در اواخر عمر امام، نشان می دهد امام خمینی همچنان به فلسفه و شخص ملاصدرا اهمیت زیاد قائل است.

نامه رهبر کبیر انقلاب اسلامی به گورباچف توسط هیأتی که آیت الله جوادی آملی به عنوان یک فیلسوف صدرایی در آن قرار داشت به مسکو منتقل می شود که دعوتی جالب در آن نهفته است؛ امام خمینی(ره) برای دعوت کمونیست ها به خداشناسی آن ها را به آموختن فلسفه و آثار شیخ اشراق و ملاصدرا دعوت می کند و از ملاصدرا با تعبیر «صدرالمتألهین» یاد می کند.

می دانیم که علما به خصوص عالمی مثل امام خمینی نسبت به تعبیراتی که به کار می برند دقت دارند از این رو پرانتزی که جلوی اسم ملاصدرا به قلم امام خمینی باز می شود نیز اهمیت بالایی پیدا می کند؛ حضرت امام خمینی(ره) در خصوص مرحوم ملاصدرا «رضوان‏‎ ‎‏الله تعالی علیه و حشره الله مع النبیین والصالحین» را به کار می برد.

رهبر معظم انقلاب نیز در سخنرانی ها متعددی بر اهمیت فلسفه ورزی در حوزه علمیه قم و پرداختن به علم فلسفه تأکید کردند؛ یکی از مهم ترین این فرمایشات به حدود 20 سال پیش بر می گردد: «فلسفه‌ی اسلامی فقه اکبر است؛ پایه‌ی دین است؛ مبنای همه‌ی معارف دینی در ذهن و عمل خارجی انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش احتیاج دارد.»

نشست «بررسی جریانات علمی فلسفه در حوزه علمیه قم» با حضور حجت الاسلام مهدی عبدالهی عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران سه شنبه ۲۹ فروردین در خبرگزاری رسا برگزار شد.

این نشست از سلسله نشست های خبرگزاری رسا پیرامون علوم عقلی است که در نوبت اول آن به فلسفه پرداخته شد؛ طی این نشست یک سیر تاریخی فشرده از یونان باستان توسط استاد ارائه دهنده بیان شد که مشروح آن به شما مخاطبان تقدیم می شود.

این استاد حوزه علمیه قم آغاز فلسفه ورزی در دنیای اسلام را همراه با ابتکار عنوان کرد و فارابی را به عنوان آغازگر فلسفه اسلامی معرفی کرد که آثار بسیار بدیعی داشته که فرسنگ ها با آموزه های یونانی فاصله دارد.

حجت الاسلام عبدالهی ضمن ارائه تاریخ تحولات فلسفه به اشکالاتی که از دیرباز نسبت به علم فلسفه ارائه شده، پاسخ داد و اشاره ای کوتاه به جریانات مخالف امروز داشت.

وی با اشاره به هجمه های فلسفه و الهیات غرب به آموزه های اسلام، علامه طباطبایی و شاگردان وی را پیش قراول دفاع از معارف اسلامی معرفی می کند که در طول 50 سال گذشته در خط مقدم مدافعین اسلام قرار داشتند.

مشروح سخنان این استاد فلسفه حوزه علمیه به شرح ذیل است:

معروف است که تاریخ آغاز فلسفه را از یونان باستان می‌دانند. بسیاری از غربیان اصرار دارند مردمان یونان باستان تافته‌ای جدابافته بودند و برخلاف سایر مردم، ذهنی فلسفی داشتند بنابراین آغاز فلسفه را به ۵ قرن پیش از میلاد مسیح در یونان نسبت می‌دهند. می‌توان پذیرفت تاریخ فلسفه مکتوب به آن دوره برمی‌گردد و افرادی مثل سقراط، افلاطون و ارسطو دست به گسترش اندیشه فلسفی زدند، اما اصل فلسفه ورزی را باید همزاد انسان به مثابه موجود اندیشه‌مند و متفکر دانست. برخی از محققان غربی نیز معتقدند فلسفه ورزی پیش از یونان نیز وجود داشته و یونانی‌ها این اندیشه‌های را از شرقی‌ها و از فرهنگ ایران و هند گرفته اند.

باید توجه کنیم فلسفه مشترک لفظی است

نشست فلسفه//م

افرادی در دوران سقراط به نام سوفیست فعال بودند به معنای «دارای دانش» که در مقابل، سقراط خود را «فیلوسوفوس» یعنی دوستدار دانش نامید و پس از چندی مشخص شد که حرف‌های سقراط درست بوده و سوفیست‌ها برخطا بودند. از همین رو سوفیست از معنای مثبت خود خارج شد و فیلوسوفوس و فیلاسوفیا نیز ارتقای معنایی پیدا کردند. فلسفه به معنای دانش حقیقی فراگیر شد.

در قرون بعد و دوران قرون وسطی، فلسفه به معنای علوم حقیقی بود و حتی برخی علوم اعتباری مانند صرف، نحو و زبان ذیل فلسفه تدریس می‌شد. بدین ترتیب، معنای دوم اصطلاح فلسفه در قرون وسطی افزون بر همه علوم حقیقی برخی از علوم اعتباری را نیز شامل شد. فلسفه پس از قرون وسطی نیز در دوران مدرن، تحول معنایی پیدا می‌کند.

پس توجه به این نکته ضروری است که فلسفه مشترک لفظی است و معانی مختلفی دارد که برای قضاوت درستی در خصوص آن باید به این معانی متعدد توجه داشته باشیم. فلسفه در معنای لغوی آن در فرهنگ یونانی به معنای دوستداری دانش بود، اما با تحول معنایی پیشگفته به معنای دانش حقیقی به کار رفت و در قرون وسطی برخی دانش‌های اعتباری نیز به آن اضافه شد. در قرون اخیر نیز به فلسفه‌های مضاف مانند فلسفه فیلم هم رسید.

اندیشه‌های فلسفی یونان کاملا فعالانه ترجمه شد

پس از اینکه جغرافیای سرزمین‌های اسلامی گسترش پیدا کرد و ملت‌های مختلف ذیل پرچم اسلام قرار گرفتند، ارتباطات مسلمانان با یکدیگر، نیاز حکومت اسلامی به دانش‌های مختلف و همچنین علائق شخصی خلفا موجب شد علوم مختلفی از زبان‌های مختلف مانند سریانی و یونانی به عربی ترجمه شود و این جا نقطه ورود اندیشه‌های فلسفی یونان باستان به فرهنگ اسلامی است. بر این اساس، در دامان فرهنگ اسلامی وقتی فلسفه به زبان عربی ترجمه شد به معنای همان علوم حقیقی رواج داشت که به دو شاخه فلسفه نظری و فلسفه عملی تقسیم می‌شد که فلسفه نظری سه شاخه طبیعیات، ریاضیات و الهیات و همچنین فلسفه عملی نیز اخلاق، تدبیر منزل و سیات مدن را شامل می‌شد.

همین امر توسط مخالفان فلسفه به عنوان اشکال مطرح شده و بیان می‌دارند اندیشمندان فلسفه به جای اینکه شاگردی امام صادق و امام باقر (ع) را داشته باشند، سخنان ۲۵۰۰ سال پیش ارسطو و افلاطون را تکرار می‌کنند.

فیلسوفان مسلمان فلسفه را با ابتکار خود گسترش دادند

نشست فلسفه//م

در یک سیر تاریخی در زمان خلفای عباسی با تأسیس بیت الحکمه که در واقع یک دارالترجمه بود، اندیشه‌های فلسفی به همراه علوم سایر ملل تازه مسلمان وارد فرهنگ اسلامی شد؛ مسلمانان در نهضت ترجمه در مواجهه با اندیشه‌های فلسفی کاملا آگاهانه و فعالانه مواجهه می‌کنند به این معنا که هر اندیشه و متنی را ترجمه نکردند، زیرا در یونان متون اساطیری مانند ایلیاد و اودیسه نیز وجود داشت، زیرا فرهنگ غالب بر یونان، فرهنگ اساطیر بود، اما مسلمانان در نهضت ترجمه هیچگاه سراغ این سنخ اندیشه‌ها و آثار آن نرفتند، بلکه متونی ترجمه می‌شود که قرابتی با اندیشه‌های اسلامی داشته است.

از سوی دیگر، فیلسوفان اسلامی به هیچ عنوان شارح و مقلد صرف اندیشه‌های یونانی نبودند، بلکه در وهله نخست، با اجتهاد خود آن دسته از دیدگاه‌ها را که با اندیشه‌های اسلامی ناسازگار بوده، نقد و حذف کردند و در وهله دوم، فلسفه اسلامی را با ابتکار خود گسترش دادند. بر این اساس، اندیشه‌های فلسفه اسلامی از همان آغازش به دست فارابی، به هیچ عنوان با آموزه‌های یونانی قابل مقایسه نیست. در مقایسه‌ای که شهید مطهری بین فلسفه اسلامی و فلسفه یونانی انجام می‌دهد، مسائل فلسفه اسلامی را چهار دسته میکند که تنها یک دسته از این مسائل در یونان باستان به همان شکل وجود داشته است. دکتر فیروزجایی نیز در کتاب «نوآوری‌های فلسفه اسلامی» مقایسه‌ای بین ابن سینا و ارسطو انجام داده که فاصله‌ای بسیار عمیق را نشان می‌دهد.

انتقاد امام خمینی از کسانی که فلسفه را مساوی اندیشه‌های ارسطو می‌دانند

پس از ابن سینا فلسفه اسلامی گسترش بسیاری داشت و هیچ قرابتی بین فلسفه امروز با اندیشه‌های ارسطو وجود ندارد. امام خمینی در کتاب «آداب الصلوة» صفحه ۳۰۴ اشاره می‌کند کسانی که این مقایسه را انجام می‌دهند نه فلسفه یونان را می‌شناسند نه فلسفه اسلامی را. در اندیشه‌های ارسطو حدودا فقط ۵ صفحه به متافیزیک پرداخته شده، اما ابن سینا در کتاب الهیات شفا حدود یک ششم کتاب و ملاصدرا دو جلد کامل از کتاب اسفار را به «الهیات بالمعنی الاخص» اختصاص می‌دهند. دو جلد کتاب کجا و ۵ صفحه کجا؟

فلسفه یونانی صرفا بذری برای فلسفه اسلامی بوده است که آن بذر با تلاش‌های فیلسوفان اسلامی به درختی تناور تبدیل شده و هر چه بیشتر رشد کرده با معارف اسلامی سازگاری بیشتری پیدا کرده است.

انتقاد ابن رشد به ابن سینا

نشست فلسفه//م

چنانکه گفتیم فلاسفه اسلامی از همان ادوار نخستین به هیچ عنوان در سطح اندیشه‌های فلسفی یونان باستان باقی نماندند و با قوت فکری خود مسائل جدیدی را مطرح کرده و به حل مسائل آن پرداختند؛ فارابی که بنیانگذار فلسفه اسلامی شناخته می‌شود و همچنین ابن سینا به بیان اندیشه‌های خود می‌پردازند. ابن رشد در بین فلاسفه غربی تا همین ۳۰-۴۰ سال اخیر به عنوان پایان بخش فلسفه اسلامی شناخته می‌شد و در میان غربیان به عنوان «The Commentator» یعنی شارح و مفسر آثار ارسطو شناخته می‌شود بر ابن سینا خرده می‌گیرد که چرا در مقابل ارسطو از خود سخن تازه‌ای می‌آورد؛ ابن رشد اصرار دارد که ابن سینا باید همان حرف‌های ارسطو را شرح دهد. همین بیان نشان می‌دهد که فیلسوفان ما به هیچ وجه متوقف در اندیشه‌های یونانی نماندند بلکه به مراحل و مراتب جدیدی، سطح بحث را بالا بردند.

در فرهنگ اسلامی در کنار جریانی که اصل اندیشه فلسفی را قبول کردند، مخالفانی نیز وجود داشت و در طول زمان مواجهه‌های متفاوتی با اندیشه‌های فلسفی داشتند. اشاعره که اکثریت مذهب کلامی اهل سنت را تشکیل می‌دهند به مخالفت جدی با اندیشه‌های فلسفی پرداختند؛ عبدالکریم شهرستانی صاحب «الملل و النحل» کتابی با عنوان «مصارعۀ الفلاسفۀ» یعنی کشتی گرفتن با فیلسوفان نوشته است؛ فخر رازی هم در کتابی مستقل اشارات ابن سینا را شرح کرده به قصد اینکه بر اندیشه‌های فلسفی ابن سینا اشکال کند؛ در نهایت ابوحامد غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه تیر خلاص را به فلسفه می‌زند. وی در این کتاب ۲۰ دیدگاه را به فلاسفه نسبت می‌دهد و در ۱۷ مورد از آن‌ها رأی به فسق فیلسوفان و در سه مورد دیگر رأی به تکفیر ایشان می‌دهد و فیلسوفان را از دایره دین اسلام خارج می‌کند.

پس از خواجه نصیرالدین طوسی استقلال کلام در مقابل فلسفه از بین رفت

در نقطه مقابل متکلمان معتزلی اندیشه‌های فلسفی را قبول کردند تا جایی که برخی نَظام - یکی از متکلمان معتزلی - را به عنوان اولین فیلسوف مسلمان می‌شناسند.

متکلمان شیعی نیز با اندیشه‌های فلسفی تقابل کامل پیدا نکردند بلکه مسائل قابل جمع با معارف قرآنی و اندیشه‌های اسلامی را پذیرفتند و مسائلی که قابل جمع نبود را کنار گذاشتند.

فیلسوف و متکلم شهیر جهان تشیع بلکه جهان اسلام وارد صحنه شد و نقد‌های اشعری‌ها بر فیلسوفان را پاسخ داد؛ خواجه نصیر الدین طوسی در پاسخ به کتاب شهرستانی «مَصارِعُ المُصارِع» و همچنین نقدی بر کتاب المحصل فخر رازی نوشت و اشارات ابن سینا را نیز شرح داد تا نشان دهد اشکالات فخر رازی بر فلسفه ابن سینا صحیح نیست.

نشست فلسفه//م

خواجه نصیر طوسی اقدام بسیار مهم و تأثیرگذار دیگری در زمینه فلسفه داشت. اندیشمندان معتزلی و شیعی در کنار دفاع از فلسفه متوجه این موضوع شدند که می‌توان از فلسفه در مقاصد کلامی بهره برد؛ دانش کلام دانشی کاملا بومی و تولیدی در فرهنگ اسلامی است که غرض اصلی آن تبیین، اثبات و دفاع از آموزه‌های اعتقادی اسلام است. پس از ظهور اندیشه‌های فلسفی در فرهنگ اسلامی، مفاهیم فلسفی به تدریج وارد کلام شد مانند مسأله وجوب و امکان که از ابداعات فیلسوفان مسلمان بود و به هیچ وجه در یونان باستان چنین چیزی وجود نداشت. یکی از نخستین آثاری که ار مباحث فلسفی در کلام استفاده کرد، «الیاقوت فی علم الکلام» جناب نوبختی است که به احتمال بسیار زیاد متأثر از فارابی بوده است.

کتاب شریف تجرید الاعتقاد مهم‌ترین متن کلامی شیعه، بلکه اسلام است که ۲۶۸ شرح و تعلیقه برای آن نوشته شده است. اگر خواننده‌ای بدون اطلاع از عنوان کتاب آن را مطالعه کند، هیچ تردید نمی‌کند که با اثری فلسفی مواجه است؛ چرا که ۲ مقصد از ۶ مقصد کتاب به مباحث فلسفی پرداخته است و در ۴ مقصد بعدی به توحید، نبوت، امامت و معاد می‌پردازد. خواجه در این اثر، ابتدا به تفصیل یک نظام هستی شناسی فلسفی را پی ریزی می‌کند و سپس بر پایه آن سراغ خداشناسی می‌رود. این رویکرد پس از خواجه، حتی توسط متکلمان اشعری به ویژه «عضدالدین ایجی» در «المواقف» و «تفتازانی» در «المقاصد» نیز پیگیری می‌شود و آن‌ها نیز رویکرد فلسفی در کلام را تلقی به قبول می‌کنند.

فیلسوفان صدرایی در مقابل هجمه‌های فلسفی غرب علیه معارف اسلامی، دفاع کردند

اینچنین دانش کلام استقلال خود را در مقابل فلسفه از دست می‌دهد. بدین ترتیب، در سده‌های اخیر متکلم غیرفیلسوف در اندیشه شیعی وجود ندارد و مرز مشخصی بین  فلسفه و کلام برقرار نیست. این مددرسانی فلسفه به اغراض کلامی در ۵۰ سال اخیر بسیار روشن دیده می‌شود؛ اگر نگاهی به جامعه اسلامی ایران پیش و بعد از انقلاب بیاندازیم، متوجه خواهیم شد وقتی اندیشه‌های کمونیستی و الحادی فلسفه غرب به معارف اسلامی حمله ور شد، فیلسوفان صدرایی از ساحت اندیشه‌ها و آموزه‌های دینی دفاع کردند؛ در یک جمله علامه طباطبایی و شاگردان ایشان پیشتازان عرصه تبیین و دفاع از اعتقادات دینی اند. اگر دیگران هم حضور دارند به هیچ وجه قابل مقایسه با فیلسوفان صدرایی نیست. در دوران معاصر آیت الله مصباح و آیت الله جوادی و شاگردان آن‌ها هستند که در مقابل الهیات وارداتی مسیحی مقاومت می‌کنند؛ ابزار این متکلمان که به خوبی از وظیفه دفاع بر آمدند فلسفه اسلامی به خصوص فلسفه صدرایی است.

اندیشمندان مسلمان ارسطو و افلاطون را دربست نپذیرفتند

نشست فلسفه//م

چنان که گفتیم، یکی از اشکالات دیرپا در خصوص فلسفه اسلامی نسبت فلسفه با متون دینی و وحیانی است که گاه با تعابیر تند نیز مطرح می‌شود، این است که می‌پرسند: «با وجود معارف وحیانی چه نیازی به فلسفه هست؟ وقتی ما دستمان به امام صادق و امام باقر (ع) می‌رسد، چرا دست به دامان ارسطو و افلاطون شویم؛ زیرا اگر موافق معارف دینی باشد بهتر از آن را امام صادق گفته است و اگر خلاف معارف اسلامی سخن میگویند چرا باید سراغ آن‌ها برویم؟»

در پاسخ گفتیم که اندیشمندان مسلمان اندیشه‌های ارسطو و افلاطون را دربست نپذیرفتند بلکه اصل اندیشیدن در خصوص وجود را پذیرفتند، اما در طرح و تبیین مسائل و دیدگاه‌های فلسفی به هیچ وجه در سطح ارسطو و افلاطون متوقف نشدند. فلسفه اسلامی با این تعریف به هیچ وجه تطابقی با ارسطو و افلاطون ندارد؛ افرادی که چنین ادعایی دارند، نسبت به دو طرف این مدعا اطلاع کافی ندارند؛ اگر ارسطو امروز زنده شود بی تردید باید فلسفه خوانی  را از بدایة الحکمۀ آغاز کند.

ملاصدرا به ابن سینا اعتراض می‌کند که چرا به طب پرداخته است

فیلسوفی مانند ابن سینا طبیعیات، ریاضیات و الهیات را در متون خود دارد؛ همچنین منطق را نیز به طور مفصل دارد و در آغاز شفا وعده می‌دهد که به حکمت عملی بپردازد، اما عمرش کفاف نمی‌دهد و فقط برخی از مسائل حکمت عملی را در اواخر الهیات شفا به اختصار طرح می‌کند. اما برخی دیگر، چون خواجه طوسی به طور مستقل به حکمت عملی پرداخته اند. اخلاق ناصری خواجه داخل در حکمت عملی است، اما در هر صورت حکمت عملی در اندیشه اسلامی به مرور زمان به محاق می‌رود و فیلسوفان مسلمان نسبت به آن توجه اندکی دارند، هر چند در این ۲۰ سال اخیر به جهت نیاز به تحول در علوم انسانی به حکمت عملی نیز توجه شده است و در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران افزون بر گروه فلسفه علوم انسانی، گروه مطالعات حکمت عملی هم راه اندازی شده است.

افزون بر حاشیه نشینی حکمت عملی در عرصه فلسفه اسلامی، به مرور زمان ریاضیات و طبیعیات نیز از فلسفه نظری خارج شدند و فلسفه صدرایی نه ریاضیات دارد نه طبیعیات. مرحوم ملاصدرا در عبارتی در تعلیقه الهیات شفا می‌نویسد: «کتابنا الکبیر المسمی بالأسفار فی أربعۀ مجلدات کلها فی الالهیات» و حتی به ابن سینا اعتراض می‌کند که با این استعداد عظیم چرا به پزشکی و طب پرداخته بلکه باید تمام وقت و ذهن خود را صرف الهیات می‌کرد.

بدین ترتیب، به مرور زمان فلسفه در علوم اسلامی به بخش سوم حکمت نظری منحصر می‌شود و در دوران معاصر وقتی اسم از فلسفه می‌بریم شامل ریاضیات و طبیعیات نمی‌شود بلکه عبارت است از «وجودشناسی عقلی» که در دوران قدیم نیز مهمترین قسمت فلسفه همین بوده است؛ هر علمی موضوعی دارد که در مسائل علم از احکام و ویژگی‌های موضوع بحث میشود، موضوع فلسفه نیز «هستی» و «وجود» است. روش بحث از این موضوع نیز در فلسفه عقلی است. علوم مختلف روش‌های گوناگونی دارند، اما روش هر علم متناسب با موضوع آن است. برای مثال اگر بخواهیم بر روی دمای آب تحقیق کنیم هزار ساعت هم فکر کنیم، به نتیجه نمیرسیم، بلکه باید در نهایت با ابزار آزمایش کنیم و حس کنیم تا به نتیجه برسیم. اما اگر بخواهیم در خصوص جنگ‌های ناپلئون کسب معرفت کنیم، با هزار ساعت انتظار برای حس کردن و دیدن به نتیجه نمی‌رسیم، بلکه باید به اسناد تاریخی مراجعه کنیم.

علی نژاد

ارسال نظرات